صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

نويسندگان

وظایف مرکز ارتباطات استراتژیک وزارت خارجه آمریکا چیست؟

 

اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت خارجه، نیروهای ویژه ارتش ، مركز منابع آشكار وابسته به سیا و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند.

 

به گزارش جنگ نرم ، ارتباطات استراتژیک مقوله ای است که دولت آمریکا بدنبال بهره برداری از آن در راستای منافع خود است و در این راستا مرکزی را در وزارت خارجه خود تحت عنوان " مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم" بوجود آورده است. با این وجود اطلاعات کمی در مورد این مرکز در دسترس است و تنها یک صفحه اطلاعات درمورد این مرکز در اینترنت وجود دارد.

 

اخیرا ریچارد لوبان رئیس مستعفی این مرکز طی یک سخنرانی در ميزگرد ماموران بازنشسته ديپلماتيك و كنسولي آمريكا(DACOR) به تاریخچه ،ساختار و عملکرد این مرکز پرداخته است که در نوع خود جالب به نظر می رسد.

 

وی می گوید: اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه  در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند.

 

وی می افزاید:عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي دارد كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سوماليایی است.

 

*************

 

آنچه ملاحظه می کنید متن اظهارات لوبارون درمورد این مرکز است:

 

در ابتدا، اجازه دهيد از مسئولان مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم براي اين دعوت دوستانه تشكر نمايم. از اينكه يكبار ديگر اساتيد، روساي سابق و دوستان قديمي خود را در اين اتاق مي‌بينم، بسيار خوشحالم. حاضرين در اين جلسه از مخاطبان فهيم و بسيار باهوش بوده و البته خوب يا بد، از جدي‌ترين منتقدان بنده نيز به شمار مي‌روند. اغلب شما در پست‌هاي كليدي فعاليت داشته‌ايد و در مقطعي نيز متوجه شديد كه افراد همواره بازخورد كاملاً‌ صريح و روشني را به شما منعكس نمي‌كنند. آنها با شما همچون كودك ناتواني رفتار مي‌كنند كه به كمك نياز دارد و قصد ندارند پيامدهاي قابل‌تصور انتقادات سازنده را بپذيرند. همسر يا شريك شما هيچگاه ابراز ندامت نمي‌كند بويژه كسيكه 35 سال همواره در كنار شما حضور داشته است. پس از پايان مراسم سخنراني در آخرين شغل خويش، زمانيكه من و جين سوار اتوميبيل شديم فضاي خاصي بين ما حاكم شد. اول اينكه، همه جا را سكوت فرا گرفت. اگر اين سكوت كوتاه بود، معمولاً بعد از آن تعريف و تمجيدها بر زبان جاري مي‌گشت. اما اگر اندكي طولاني مي‌شد، مي‌دانستم كه قرار است نمره ج يا پايين‌تر به من بدهد و البته دليل آن را نيز فوراً متوجه مي‌شدم. اما نمره من همواره كامل بود. حتي زمانيكه اين نمره را دوست نداشتم‌، بايد مي‌پذيرفتم كه حق با اوست‌.

 

در تابستان سال 2010‌، پس از پايان چهار سفر متوالي خارج از كشور دوباره به ايالات متحده آمريكا بازگشتيم. اندكي بعد، به عنوان مشاور "جوديت مك‌هيل"(Judith McHale) معاون ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه منصوب شدم. برخي از مقامات ارشد دفتر مك‌هيل و نيز اداره ضدتروريسم (C/T) در وزارت امور خارجه با من تماس گرفته و پيشنهاد دادند كه از ديپلماسي عمومي– يعني اشكال مختلف ارتباطات علني– جهت مبارزه با تبليغات سازمان القاعده بهره گيرم. رئيس‌جمهور با پيشنهاد وزارت امور خارجه مبني بر آغاز اين ماموريت جديد موافقت كرده بود. آنها دو اصل كلي داشتند كه از من خواستند در سرلوحه كارهاي خويش قرار دهم. گفتني است كه سفير "دان بنجامين"(Dan Benjamin) هماهنگ‌كننده اداره ضدتروريسم وزارت امور خارجه اين دو اصل را پيشنهاد داده بود. بنجامين بنيانگذار و حامي اصلي اين مركز جديد بود: بايد يك نهاد بين سازماني واقعي وجود داشته باشد و به نحو كاملاً موثري همانند يك پايگاه تحليلي در راستاي اهداف جامعه اطلاعاتي فعاليت نمايد. نام اين مركز از قبل انتخاب شده بود: مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم(CSCC) به همراه دو يا سه كارمند قرضي.

 

"شما الان هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟"

وقتي از نيت خود درباره پذيرفتن دعوت به كار وزارت امور خارجه با جين حرف زدم، با استقبال گرم او روبرو شدم. جين سوالي پرسيد كه من نيز آن را در اينجا نقل‌قول مي‌كنم: "مگر هنوز هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟" در اصل، حدود 10 سال از واقعه 11 سپتامبر گذشته است و بايد انتظار داشت كه اينگونه اقدامات در واقع به مثابه امور جاري برنامه‌هاي گسترده‌تري در راستاي عقيم گذاشتن فعاليت‌هاي القاعده و نفوذ بر آنها تبديل شده باشند. اما مسئله واقعاً چنين نبود، ‌بنابراين يكي از وظايف اوليه بنده اين بود كه بفهمم چرا اقدامات گذشته آن هم با استفاده از ابزارهاي ديپلماسي عمومي هرگز ادامه نيافت يا موفقيتي حاصل نكرد. در نهايت، يافته‌هاي خود را طي يادداشتي در سپتامبر 2010 جمع‌بندي نمودم.

 

اما قبل از تشريح آن، اجازه دهيد از خود رفع مسئوليت نمايم. بنده مامور ديپلماسي عمومي و كارشناس ضدتروريسم نيستم. باوجوديكه در سرويس خارجي يك آدم همه فن حريف هستم اما در گذشته همكاري اندكي با شركاي بين سازماني و ديگر سازمانها در حوزه مسائل ضدتروريسم داشته و فقط با برخي از كارشناسان با استعداد در حوزه ديپلماسي عمومي در ارتباط بودم. بنابراين زمانيكه دوباره به وزارت امور خارجه بازگشتم، با آميزه‌اي از مشكلات مختلف روبرو گشتم: مهارت محدود، زمان اندك براي تسريع امور و در اختيار داشتن فقط چند پيش‌فرض درباره نحوه حل اين مسئله. مطمئناً نيت پاك، زحمات فراوان و تعهد افرادي را كه قبلاً در جهت مبارزه با تبليغات گروههاي تروريستي تلاش نمودند، را هرگز زير سوال نبردم. لازم به ذكر است كه برخي از اين افراد بعدها به مركز جديد ملحق شدند.

 

درسهايي از اقدامات گذشته

زمانيكه با افراد مختلف درباره اقدامات گذشته و استفاده از ابزار ديپلماسي عمومي در جنگ عليه تروريسم گفتگو نمودم، به اين نتيجه رسيدم كه يك سري مسائل مرتبط با هم وجود دارد كه به اعتقاد من بايد مورد توجه قرار گيرند البته به شرط آنكه مركز جديد اين فرصت را داشته باشد كه براي طولاني مدت فعاليت نمايد. پس بيائيد صرفاً به اجراي موفقيت‌آميز اين ماموريت بيانديشيم. اول اينكه، مسئله مديريت مطرح است. عليرغم شور و اشتياق فراواني كه در ابتداي ماموريت بين مسئولان بلندپايه به چشم مي‌خورد، مقامات ارشد وزارت امور خارجه اين علاقه را هرگز به طور جدي دنبال نكردند و تمايل داشتند تا ماموريت فوق را از اين زاويه بنگرند كه به طور غيررسمي و توسط گروهي از افراد كه با يكديگر در ارتباط هستند، قابل تحقق است. پس نيازي نيست كه يك نهاد دائمي در درون سازمان فعاليت نمايد. در اين راستا، احتمالاً عوامل ديگري از وزارت امور خارجه و اين نهاد بين سازماني در تمركز بر روي دستاورد نهايي آن تعلل نمودند كه ظاهراً اين مسئله باعث گرديد نتوانند حمايت دائمي مديران را جلب نمايند.

 

در سوابق موجود اطلاعات اندكي درباره پروژه‌هاي گذشته وجود دارد، بطوريكه آنها عملكرد خود را به جامعه اطلاعاتي گزارش مي‌دادند اما در برقراري سيستم و رويه‌هاي مختلف با هدف بهره‌برداري از جامعه اطلاعاتي به شيوه‌اي منسجم و دائمي ناكام ماندند. به‌علاوه، آنها برخي اوقات در برابر "عدم پيشرفت ماموريت" تسليم شده يا ماموريت خود را به شيوه‌هاي مختلف، مثلاً "جنگ عقايد" دنبال كردند كه اين مسئله درك نقطه آغاز و پايان ماموريت را بسيار دشوار مي‌سازد. ضمناً، دريافتم اين اقدامات تا حدود زيادي در ستادهاي فرماندهي تصميم‌گيري مي‌شدند كه اندك اطلاعات ورودي آنها از جانب افراد حرفه‌اي در اين حوزه و منابع گوناگون هيات‌هاي نمايندگي خارج از كشور تامين مي‌گرديد. نهايت اينكه، در يادداشت خود به خلاصه‌اي از نتايج اشاره نمودند و فكر ‌كردم بد نيست كه دوباره تكرار كنم اين "مسئله واقعاً‌ دشوار" است. هيچ راه‌حل ساده‌اي براي اين مسئله وجود ندارد. زيرا در تلاشيم تا بر رفتار افرادي تاثير گذاريم كه دسترسي به آنها بسيار سخت است و اينكه جهان را از پشت عينك كاملاً متفاوتي مي‌نگرند. اين مسئله شبيه به فروختن نوشابه‌هاي گازدار يا رايانه‌هاي كوچك نيست. پس، بايد هشيار باشيم يا حداقل درسهايي را در سرلوحه امور خويش قرار دهيم كه از جهان بازاريابي و تبليغات آموخته‌ايم.

 

عنصر سازنده

 

با تشكيل تيم تخصصي براي مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تجربيات گذشته اهميت فزاينده‌اي يافت. صراحتاً مي‌گويم، در اواخر سال 2010 تعداد افراد بدبين در وزارت امور خارجه و ديگر آژانسها بيش از تعداد كساني بود كه تصور مي‌كردند اين اقدام جديد تا اندازه‌اي متفاوت از گذشته خواهد بود. بنابراين‌، همزمان با ايجاد ظرفيت لازم مي‌بايستي دائماً اهميت آنها را به اثبات برسانيم حتي پيش از آنكه به قابليت واقعي آنها دست يابيم. نيروي هوايي در اغلب موارد فقط هواپيما به آسمان نمي‌فرستد بلكه همزمان هواپيما نيز مي‌سازد اما ما حق انتخاب نداشتيم. پس، بلافاصله بر دو يا سه عامل كليدي تمركز نموديم: اول اينكه، به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم يك شخصيت نهادي داده شد تا مطمئن گردند مقامات كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي از اين مركز به عنوان يك نهاد قانوني بين سازماني حمايت خواهند كرد. اين هدف از طريق فرمان اجرايي تحقق يافت كه يك سال پس از آغاز فعاليت سازمان صادر گرديد، يعني پس از آنكه اغلب شركاي بين سازماني را متقاعد ساختيم ما در ماموريت خود كاملاً جدي هستيم. اين مسئله همچنين به معناي تخصيص بودجه منطقي براي حداقل دو سال آينده بود.

 

ضمن اينكه، بنده به افرادي افتخار مي‌كنم كه با تلاش خويش پايه‌‌هاي اين مركز را بنا نهادند. اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. آنها كوله‌باري از تجربه‌، ميل به نوآوري و متفاوت بودن و نيز صبر و تحمل زياد را با خود به همراه آوردند. اين تجربيات به من كمك نمود تا بفهمم پيدا كردن افراد مناسب براي اين شغل تا چه اندازه مهم است. اما اجازه دهيد در اينجا به نكته بسيار مهمي اشاره كنم: اين مركز بدون وجود علاقه شخصي هيلاري كلينتون وزير امور خارجه و دخالت‌هاي وي در مقاطع حساس هرگز شكل نمي‌گرفت. زمانيكه از درك واكنش‌ها مستاصل گشتم، وزير كلينتون مسئوليت سنگيني را برعهده گرفت.

 

از ديگر اولويت‌هاي اين مركز برقراري ارتباط با واحد تحليل جامعه اطلاعاتي است كه در چارت سازمان واحدي براي اين هدف در نظر گرفته شده است و يكي از ماموران ارشد اطلاعاتي مسئوليت آن را برعهده دارد كه تحليل‌ها را در اختيار واحد عمليات قرار مي‌داد. از همان روزهاي آغازين، جامعه اطلاعاتي افراد فوق‌العاده‌اي را براي همكاري با مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم معرفي نمود. آنها نه تنها تحليل‌گران بااستعدادي هستند بلكه از آنها انتظار مي‌رود با مهارت خاصي در حوزه تجزيه‌وتحليل و البته موردنياز براي ساير پروژه‌ها به سازمان‌هاي متبوع خويش باز گردند. ادغام اينگونه اطلاعات در عرصه ديپلماسي عمومي همچنان رو به پيشرفت است و در اين پروسه بسترهاي جديدي را فراهم نموديم. در وزارت امور خارجه اولين SCIF ديپلماسي عمومي را بنيان نهاديم، مركز امني كه در آن تحليل‌گران اطلاعاتي به راحتي مي‌توانند نتايج خود را پردازش نموده و با ساير رابطين همكاري نزديكي داشته باشند. اين نوع مركز هزينه‌بر بوده اما بيانگر تعهد سازمان است. در اين راستا، بايد به نقش جوديت مك‌هيل معاون سابق امور ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه اشاره كنم. وي دريافت كه براي آغاز فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، راه اندازي SCIFو جذب كاركنان بيشتر پول لازم است. ضمن اينكه، مك‌هيل فضاي سياسي لازم براي فعاليت و نوآوري را مهيا ساخت و هرگز در جزئيات امور دخالت نمي‌كرد اما همواره ما را تحت حمايت خود داشت. ساير مقامات قبل از وي نيز به همان اندازه موثر بودند و مبارزه با افراط‌گرايي خشونت‌آميز را علناً به مثابه هدف ديپلماسي عمومي ايالات متحده آمريكا به رسميت شناختند.

 

دليل ديگري نيز وجود داشت كه فكر كردم تاكيد بر اصل تجزيه‌وتحليل نه تنها از جنبه اطلاعات بلكه از جهت منابع ديگر نيز بسيار حائز اهميت است. همگان دريافتيم كه بايد تلاش وافري را براي درك مخاطب صرف نماييم، پيش از آنكه تلاش كنيم بهترين محتوا يا تكنيك را انتخاب نماييم. سازمان فعاليت خود را با گروه القاعده آغاز نموده و نگاه تحليلي خود را به اعضاي آن معطوف ساخت. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم فهرستي از كارشناسان را تهيه نموده تا در خصوص اين گروهها و محيط عملياتي آنها به مركز مشاوره دهند. همچنين روابط همكاري نزديك با سازمان مشابه در دولت بريتانيا برقرار ساخته است تا تحليل‌هاي خود را با يكديگر به اشتراك گذارند. و در نهايت، توسعه قابليت ارزيابي يافته‌هاي خود و تاثير آنها را در دستور كار قرار دادند.

 

بنابراين، دستاورد اين مركز چيست؟

در حوزه ارتباطات واقعاً چه كاري انجام داديم؟ روزهاي پاياني ماه فوريه سازمان را ترك نمودم، پس اطلاعات من تقريباً به روز است، اما اجازه دهيد چند نمونه از تكنيك‌هاي يكسال‌ونيم اخير فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را تشريح نمايم. عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.

 

اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي را به ارث برده، دوباره بر آن تمركز نموده و آن را توسعه داده است كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سومالي است. اين افراد- كه وزير كلينتون در سخنراني‌هاي عمومي خود به آنها اشاره مي‌كند- مستقيماً در مباحث اتاق‌هاي گفتگو آنلاين شركت نموده، فيلم‌هاي خاصي را منتشر ساخته و در حوزه رسانه اجتماعي فعاليت مي‌كنند. هدف آنها تاثيرگذاري بر مباحث جاري در محيط آنلاين است تا بدين ترتيب مطمئن گردند افراط‌گرايي را همواره خنثي مي‌سازند كه عامل ترويج خشونت است. آنها تصميم ندارند افراد جذب شده را دوباره به جامعه باز‌گردانند بلكه در تلاشند تا تعداد جذب نيروهاي جديد را كاهش دهند. علاوه بر شركت در مكالمات آنلاين، اين افراد براي تقويت ديدگاه‌هاي خود از تصاويري سود مي‌جويند كه راساً تهيه نموده و اغلب به ضعف ادعاهاي القاعده اشاره مي‌كنند.

 

دومين رويكرد تهيه مطالب موردنياز براي مقامات و ديگر رابطين دولت آمريكاست. اينها شامل "جعبه ابزارها و الگوهای ارتباطاتی" بودند كه به آدم‌ربايي تروريستي از طرق مختلف يا با استفاده از صداي قربانيان عليه روايت تروريسم واكنش نشان مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم با همكاري مركز منابع آشكار جامعه آنلايني را در درون دولت توسعه داده است كه مطالب مفيدي را پيرامون ضعف القاعده و وابستگان آن در اختيار مخاطبان هدف قرار مي‌دهد. براي مثال، اطلاعات موجود در رسانه‌هاي نوشتاري و تصويري درباره يكي از نقاط آسيب‌پذير القاعده– پرونده وحشتناك قتل‌عام مسلمانان- را گردآوري نموديم. همچنين از يك پروژه كمك‌هاي بلاعوض براي انتخاب پست‌هاي خود در خارج از كشور با هدف همكاري با سازمانهاي غيردولتي محلي و ديگر گروهها در خصوص اثبات انعطاف‌پذيري جوامع در صورت رويارويي با تروريسم حمايت كرديم. با تاكيد بر پروژه‌هاي فوق، اين فرضيه را به محك آزمون گذاشتيم كه انعطاف‌پذيري مي‌تواند وزنه سنگيني عليه تروريسم باشد و فرض مي‌كند كشورها و جوامع عليرغم حملات گروههاي تروريستي مي‌توانند اقدام نموده و بدون اعمال تغييرات بنيادين و غوطه‌ور شدن در هرج‌ومرج و ترسي كه تروريستها اميدوارند همه جا را فرا گيرد، به موفقيت دست يابند.

 

سومين حوزه وظايف اين سازمان برنامه‌ريزي براي پشتيباني ارتباطات از مراكز خاص در كشورهايي است كه با تهديدات و حوادث تروريستي مواجه مي‌گردند. براي مثال، اين سازمان به دولت پاكستان كمك نمود تا براي مقابله با افراط‌گرايي خشونت‌آميز، ساختار ارتباطات را توسعه دهد و دو تبعه آمريكايي-پاكستاني بااستعداد را جذب نمود تا با دولت و جامعه مدني پاكستان در اين حوزه‌ها تعامل داشته باشند. ضمناً، مديران سازمان تمام تلاش خود را بكار بستند تا به كارشناسان دولتي و نظامي براي مبارزه با گروه تروريستي الشباب در سومالي كمك نمايند. اين برنامه‌ها با حمايت ساير نهادها كه پس از ترك من به تدريج توسعه يافتند، تا حدودي بر اين اصل مسلم تمركز مي‌نمايند كه براي درك آن بايد خود را به اين مسئله نزديك گردانيده و بر آن تاثير گذارند.

 

نقش عوامل خارجي

 

در بحبوحه زمان تشكيل مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، دو متغير خارجي بايد مورد توجه قرار مي‌گرفت كه تاثير شگرفي بر فعاليت ما داشتند. اول اينكه، محمد بوعزيزي دسامبر 2010 در سيدي بوزيد تونس خود را به آتش كشيد و يك سري حوادثي را رقم زد كه تا به امروز همچنان ادامه دارند. از نگاه ما، يكي از اثرات اصلي حادثه فوق اين بود كه گروه القاعده را- حداقل به طور موقت- به حاشيه كشاند. براي مثال، شبكه الجزيره براي پوشش اين خبر ابزارهاي بهتري در اختيار داشت و مردم خاورميانه نيز تلاش نمودند تا فرصت مهيا شده براي ترويج دموكراسي را مغتنم شمارند و به سخنان الظواهري اصولاً اهميتي ندهند. البته، دومين عامل خارجي كشته شدن رهبران القاعده از جمله بن لادن و ديگر طراحان و رابطين كليدي سازمان القاعده بود. نقش اعضاي اين سازمان در يمن و سومالي افزايش يافت اما تصوير يك گروه سازمان‌يافته و كارآمد از القاعده ناگهان به دست فراموشي سپرده شد و در نتيجه توانايي جذب نيروهاي با استعداد نيز تحليل رفت.

 

 

 

چه مسئله‌اي موثر واقع مي‌گردد؟

 

نهايت اينكه، در خصوص آنچه كه فكر مي‌كرديم در مورد ارتباطات ضدتروريسم موثر واقع مي‌گردد يا نمي‌گردد، پارادايم نسبتاً قوي را توسعه داديم. در اين راستا، تاكيد بر نقاط ضعف و تناقضات القاعده بسيار حائزاهميت بود. مخاطب هدف در تلاش است تا تصميم بگيرد آيا در اقدامات خشونت‌آميز دخالت نمايد يا خير. هدف سازمان كاشتن بذر سوء‌ظن و ترديد در مورد سازمانهاي تروريستي و دور ساختن آنها از اين مسير است. اين مركز بر تحسين يا تنفر افراد از ايالات متحده آمريكا تاكيدي ندارد و اينكه آيا آنها را دوست دارند يا خير. هدف تبليغ سبك زندگي آمريكائيان نيست. سايرين در حوزه ديپلماسي عمومي با استفاده از انواع ابزارهاي گوناگون به اين مسائل مي پردازند. علت وجودي سازمان كمك به كاهش جريان جذب نيروهاي جديد به گروههاي خشونت‌طلب از طريق تاثيرگذاري بر اين گروه كوچك و محيط اطراف آنهاست. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه بيشتر در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند. ايده تروريسم عليه ايالات متحده آمريكا نه شايع است و نه در اقصي نقاط جهان پذيرفته شده است، همانطور كه در مورد تروريسم داخلي نيز صادق است. براي محافظت از ايالات متحده آمريكا، تصور بر اين بود كه بايد بر اين گروه بسيار كوچك اما به طور بالقوه بسيار خطرناك همچنان تمركز نماييم كه خشونت آنها را وسوسه مي‌كند. اين همان ديپلماسي عمومي تخصصي است كه به مهارت و تلاش قابل ملاحظه‌اي نياز دارد.

 


درسهاي آموزنده

 

اجازه دهيد سخنان خود را با چند درس آموزنده و پيشنهاد به پايان برسانم. همانطور كه بيان داشتم اين حوزه تخصصي است. براي نمونه، مامور ديپلماسي عمومي وزارت امورخارجه در هيات نمايندگي خارج از كشور شرح وظايف گسترده‌اي دارد كه بايد آنها را مديريت كند. اغلب اين وظايف بر دفاع از سياست كنوني در مقابل مخاطبان خارجي يا سازماندهي برنامه‌هاي فرهنگي تمركز دارند. اينكه از ماموران فوق انتظار داشته باشيم تا زمان و تلاش خود را به اجراي برنامه‌هاي پيچيده اختصاص دهند كه فقط مخاطبان بسيار اندكي را هدف قرار مي‌دهد، ‌بسيار دشوار است. پس از ترك سازمان به اين نتيجه رسيدم كه اگر مي‌خواهيم در اين حوزه موفق شويم بايد افرادي را انتخاب نماييم كه در اين حوزه تجربه و تخصص لازم را داشته باشند. پس، مي‌توان اينگونه جمع‌بندي نمود: به عنوان يك ملت، بر توسعه تيم‌هاي ويژه آبي-خاكي-هوايي تفنگداران نيروي دريايي(SEAL) براي انجام وظايف كاملاً تخصصي و بسيار دشوار ضدتروريسم سرمايه‌گذاري نموديم. براي انجام امور كاملاً تخصصي و دشوار ديپلماسي عمومي نيز بايد همين روش را اتخاذ نماييم. در راستاي مقابله موثر با تبليغات تروريسم، به مهارت‌هاي زبان خارجي نياز است. اين افراد بايد تجربيات كافي براي فعاليت در فرهنگ‌هاي مختلف را داشته باشند كه مخاطبان هدف در آن محيط زندگي مي‌كنند و بايد از مركز پيشرفته تحليل اطلاعات پشتيباني نمايند. بذرهاي اين رويكرد در مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تيم‌هاي عمليات پشتيباني اطلاعات نظامي(MISO) و ساير مراكز كوچك در اين سيستم وجود دارد اما زمان براي تمركز بين سازماني جهت تشكيل و تقويت تيم‌هاي ارتباطات ضدتروريسم به پايان رسيده است. معتقدم كه اين مسئوليت بايد به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم محول گردد.

 

دومين توصيه در خصوص همكاري بين سازماني است. به اعتقاد من، مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم نمونه خوبي از تلاش بين سازماني است كه موثر واقع مي‌گردد. تيمي متشكل از 30 نفر يا افراد بااستعداد با طيفي از ارتباطات سازماني در اين مركز گرد هم آمدند. اما اين همكاري نياز به توجه مديران ارشد دارد، ‌در غيراينصورت به اضمحلال كشيده خواهد شد. با كاهش بودجه سازمان، مي‌توان اميدوار بود كه انگيزه براي يافتن روشهاي بهتر جهت تقسيم وظايف و قابليت‌ها وجود دارد و فكر مي‌كنم اغلب مسئولان بلندپايه نيز با ديدگاه من موافق باشند. با اينحال، ‌مي‌ترسم كه عكس اين حالت رخ دهد– اينكه آژانسها با ماموران خود به دور برنامه‌هاي موردنظر حلقه بزنند و آنها را از وظايف بين سازماني دور سازند. هر زمان كه نمايندگان كنگره را درباره فعاليت مركز توجيه نموديم، آنها كاملاً از ما حمايت نموده و عمدتاً مي‌پرسيدند كه چگونه مي‌توانند به ما كمك كنند. بارها گفته‌ام كه يافتن راههاي جديد براي شناسايي و ترغيب آژانسهاي مختلف جهت همكاري موثر بين سازماني از اولويت وظايف بنده است.

 

سومين پيشنهاد بر ارتباطات علني تمركز دارد، يعني ديپلماسي عمومي در برابر ديگر اشكال نفوذ. مدتي قبل از آغاز فعاليت سازمان، با افرادي صحبت كردم كه معتقد بودند براي انتقال پيام ضدتروريسم بايد به نظرات مشورتي افراد معتبر نيز توجه نماييم. آنها اطمينان دارند كه منابع رسمي دولت آمريكا نمي‌توانند خود را با اين ماموريت وفق دهند. بنده نيز با اين مسئله موافقم كه نظرات ديگري وجود دارند كه مطمئناً از اعتبار بالايي برخوردارند اما براي لحظه‌اي تصور نكردم كه نظرات دولت آمريكا نامربوط است يا گوش شنوايي براي آنها وجود ندارد. افراد در اقصي نقاط دنيا مي‌خواهند بدانند ما به چه فكر مي‌‌انديشيم و اغلب آنها از ما مي‌خواهند كه بدانيم آنها به چه فكر مي‌كنند. براي مثال، مبلغان تروريسم در دنياي مجازي اغلب با روشهاي زننده و الفاظ ركيك به نظرات ارسالي تيم نفوذ ديجيتالي واكنش نشان مي‌دهند اما آنها احساس مي‌كنند بايد از خود واكنش نشان دهند و از عقايد باطل خود دفاع نمايند.

 

در پايان، يك‌بار ديگر از مسئولان مركز DACOR‌ سپاسگزاري مي‌نمايم چون اين فرصت را در اختيار بنده قرار دادند تا برخي از يافته‌هاي پروژه خود را كه در كنار افرادي متعهد، ‌باهوش و علاقمند– نظامي و غيرنظامي- بدست آوردم، به اطلاع همگان برسانم. زمانيكه برخي از روي بدطينتي از خدمات دولت انتقاد مي‌كنند، فقط مي‌توانم بگويم كه اين افراد فاقد نبوغ و ابتكار هيچ شباهتي به كارمندان دولتي ندارند كه بنده آنها را شناخته‌ام. آنها شايسته احترام و قدرداني هستند. از توجه صميمانه شما سپاسگزارم.

 

***

 

سفير (بازنشسته) ريچارد لوبارون پس از 30 سال فعاليت اخيراً وزارت امور خارجه را ترك كرد. وي از سپتامبر 2010 تا فوريه 2012 رياست مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را برعهده داشت. از جمله مناصب قبلي لوبارون ميتوان به سفير كويت، معاون رئيس هيات نمايندگي در لندن و تل آويو و برخي مشاغل ديگر در واشنگتن و خارج از كشور اشاره نمود.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:29 ] [ محمدسلطانی ]

 

جنگ سایبری

 برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود...

 

گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/سعید واحدی‌فرد؛ «با آنکه از نظر واردات ارتباطاتی، ایران سخت‌ترین محدودیت‌ها را دارد با این حال، تکنولوژی‌های اطلاعاتی در این کشور در سطح بالایی قرار دارند و ایران در کنار روسیه از قدرتمندترین کشورها در زمینه‌ی جنگ مجازی محسوب می‌گردد.»

 

فضای مجازی فضایی است که قوانین خاص خود را دارد. امروزه تهدیدها در قالب شبکه‌های رایانه‌ای و مخابراتی رو به افزایش است. بخش‌های کلیدی اقتصاد تمامی کشورها در حال حاضر، از جمله امکانات دولتی و خصوصی، بانک‌داری و امور مالی، حمل‌ونقل، تولید، پزشکی، آموزش و پرورش و دولت، همگی برای انجام عملیات روزانه وابسته به رایانه هستند. فضای مجازی ابزاری برای قدرت و ثروت است. اگر از آن استفاده نکنیم دیگران از آن استفاده خواهند کرد و آن هم برضد ما. گاهی به دلیل ناشناخته بودن منبع حمله؛ فضای مجازی به مکانی ایده‌آل برای جنگ تبدیل شده است. برآورد سال گذشته نشان می‌دهد که دولت آمریکا از محل حملات سایبری در جهان، 100 میلیون دلار خسارت دیده است.

 

 جنگ مجازی اشاره به درگیری‌ها در فضای مجازی با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک دارد. این مفهوم به جنگ اطلاعاتی اشاره دارد، درست به مانند جنگی واقعی که البته در مورد انگیزه‌های این جنگ و جنگ واقعی اختلاف نظر وجود دارد. تعریف دقیق جنگ مجازی به «اقدام‌های انجام شده توسط دولت یک کشور و سایر افراد به منظور نفوذ در رایانه‌ها و شبکه‌های سایر کشورها جهت اقدام‌های تخریب و آسیب اشاره دارد که این روش از راه روش‌های الکترونیکی صورت می‌گیرد.» کشورهایی با فناوری و متخصصان عقب مانده از قافله‌ی جهانی، بازنده‌ی جنگ مجازی هستند. این جنگ می‌تواند اقتصاد را فلج کند، موجب درگیری‌هایی در داخل و خارج کشورها گردد و بهره‌وری نیروی نظامی را کاهش دهد.

 

هدف از حمله‌ی سایبری، دست‌یابی به اطلاعات سایر کشورها، ایجاد وقفه در تجارت و یا ایجاد خدشه در زیر ساخت‌ها مانند: «آب، برق، حمل‌و‌نقل و...» به نحوی که هزینه‌های اقتصادی را افزایش دهند. در 5 سال گذشته میزان حملات سایبری در سطح جهان بسیار افزایش یافته است.

 

نقطه‌ی شروع برای جنگ مجازی را جنگ «بالکان» می‌دانند که نیروهای متخاصم سعی در نفوذ به اطلاعات یک‌دیگر داشته‌اند. امروزه رشد شبکه‌های رایانه‌ای بسیار سریع‌تر از رشد نرم‌افزارهای امنیتی مرتبط به آن‌هاست.

 

هنوز زیر ساخت‌های کافی برای جلوگیری از حملات سایبری در سیستم‌های رایانه‌ای کشورها تعبیه نشده است. فضای مجازی به یک مکان بالقوه برای جرایمی این چنینی تبدیل شده است. میلیاردها دلار بدون کمترین امنیتی در فضای سایبر روزانه جابه‌جا می‌شوند و بخشی از مهم‌ترین اطلاعات دولتی و شخصی بدون کمترین امنیتی در فضای مجازی وجود دارند که خطر حملات سایبر را افزایش می‌دهند.

 

برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. درست به مانند ابعاد دیگر درگیری نظامی مانند، زمین، دریا، هوا و فضا.

 

وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود. در حال حاضر کشور ایالات متحده در جهان مرکز فرماندهی فضای مجازی را در پنتاگون راه اندازی کرده است که هدف از ایجاد آن حمله به شبکه‌های سایر کشورها و دفاع در مقابل حملات مجازی است. همچنین آژانس امنیت اطلاعات و شبکه‌ی اروپا[1] نیز چنین مرکزی است.

 

در سال 2011م. مجله‌ی «اکونومیست» نوشت که چین برنامه‌ی ویژه‌ای دارد تا در نبرد اطلاعاتی قرن بیست و یکم، پیروز گردد. همچنین این مجله بیان داشت که سایر کشورها مانند اسراییل، روسیه و کره شمالی برنامه‌ی ویژه‌ای برای جنگ مجازی دارند که در این بین باید گفت که ایران دومین قدرت بزرگ در عرصه‌ی نبرد مجازی است. گویا این جنگ خیلی وقت است که برضد کشور ما شروع شده است. هنوز اخبار مبتنی بر حمله‌ی ویروس «استاکس نت» به تأسیسات اتمی نطنز از سر زبان‌ها نیفتاده بود که خبر مربوط به حمله‌ی ویروس «فلیم»[2] بر صدر اخبار جای گرفت.

 

در ابتدا بیان شد که این ویروس یک ویروس جاسوسی است اما اکنون با اطلاعات به دست آمده بیان می‌شود که این ویروس در واقع هدف خراب‌کاری داشته است. خراب‌کاری یکی از اهداف جنگ سایبری است. در سال 2012م. «نیویورک تایمز» گزارش داد که اوباما رئیس‌جمهور ایالات متحده دستور حمله‌ی سایبری به تأسیسات اتمی ایران را صادر کرده است.

 

انواع تهدیدهای مختلف ناشی از جنگ سایبر

 

1. جاسوسی و نقض امنیت ملی؛

 

جاسوسی سایبر به عملی اشاره دارد که به منظور به دست آوردن اسرار (حساس، اختصاصی و یا اطلاعات طبقه‌بندی شده) از افراد، رقبا، گروه‌ها، دولت‌ها و دشمنان، برای استفاده‌ی نظامی، سیاسی یا اقتصادی با استفاده از روش‌های بهره‌برداری غیر قانونی در اینترنت، شبکه، نرم‌افزار و یا رایانه صورت می گیرد.

 

2. خراب‌کاری[3]؛

 

فعالیت‌های نظامی که با استفاده از ماهواره و رایانه برای اختلال در تجهیزات دشمن صورت می‌پذیرد، خراب‌کاری نام دارد. زیرساخت‌های برق، آب، سوخت، ارتباطات، حمل‌ونقل و ... ممکن است در جنگ مجازی در معرض خطر باشند. سایر تهدیدها می‌تواند شامل سرقت اطلاعات کارت‌های اعتباری، اختلال در برنامه‌ی قطارها و یا حتی بازار سهام باشد.

 

3. شبکه‌ی برق.

 

شبکه‌های انتقال برق به دلیل وابستگی به فضای مجازی و اینترنت از مهم‌ترین هدف‌ها در جنگ مجازی محسوب می‌شوند. در سال 2009م. دولت ایالات متحده بیان داشت که دولت‌های چین و روسیه قصد داشتند تا با نفوذ نرم‌افزاری در شبکه‌های برق در این کشور در آن اختلال ایجاد کنند. از سوی دیگر و در نقطه‌ی مقابل نیز حملات نظامی به شبکه‌های انتقال برق برای از کار انداختن اینترنت از موارد مورد توجه در جنگ مجازی است.

 

انگیزه‌های جنگ سایبر

 

1. مقاصد نظامی؛

 

درست مانند جنگ واقعی در اینجا بر خلاف 4 رکن دیگر جنگ که پیش‌تر بیان داشتیم، این جنگ در سایه‌ی فضای مجازی صورت می‌پذیرد. در اینجا به یک مرکز فرماندهی جنگ سایبر نیاز است و نیازمند سلاح‌هایی مجازی و دفاعی هستیم تا جلوی حمله گرفته شود و ما نیز قادر به حمله‌ی متقابل باشیم.

 

2. اهداف غیر نظامی؛

 

 این امر عبارت از اختلال در سرویس دهنده‌ی وب، سیستم‌های اطلاعات سازمانی، سیستم‌های سرور، لینک‌های ارتباطی، تجهیزات شبکه و رایانه‌های رومیزی و لپ‌تاپ‌های خانگی و امور تجاری است که گاهاً برای کسب انگیزه‌های تجاری رقابتی و یا مالی صورت می‌پذیرد و گاهی نیز خراب‌کاری به دلیل صرفاً سرگرمی است.

 

3. اهداف شخصی.

 

باید باور کرد که بیش از 90درصد حملات سایبر برای اهداف شخصی صورت می‌گیرد. بسیاری از حملات برای جلب توجه رسانه‌ها انجام می‌شود. شرکت (McAfee) می‌گوید، روزانه با میلیون‌ها جنبه از این نوع حملات سایبر توسط نرم‌افزارهای امنیتی‌اش رو‌به‌رو می‌شود.

 

نمونه‌هایی از جنگ مجازی

 

- در سال 2006م. در جریان جنگ حزب‌الله و اسراییل، دولت صهیونیستی اعلام کرد که مورد حملات سایبری سازمان یافته از طرف کشورهای خاورمیانه و روسیه قرار گرفته است.

 

- در سال 2007م. این بار کشور «استونی» بود که خبر از حمله‌ی سایبری به خود داد. هدف این حمله گویا رسانه‌ها، بانک‌ها و وزارتخانه‌های کشور استونی بودند که از سوی سروری در روسیه مورد حمله قرار گرفتند.

 

- در سال 2007م.، تارنمای انتخابات کشور «قزاقستان» در جریان یک حمله‌ی سایبری از کار افتاد.

 

- در سال 2008م.، سایت‌های کشورهای روسیه، گرجستان و آذربایجان در جریان درگیری‌ها در اوستیای جنوبی مورد حمله‌ی هکرها قرار گرفتند.

 

- در سال 2009م.، حملات گسترده‌ای به بخش‌های دولتی، رسانه‌ای و تارنماهای مالی دو کشور ایالات متحده و کره جنوبی صورت پذیرفت. در حالی که همه به راه‌اندازی حمله از سوی کره شمالی نظر داشتند یک تحقیق نشان داد که با کمال تعجب حمله از یک سرور ناشناخته در بریتانیا بوده است.

 

- در ماه می 2010م.، در پاسخ به حمله‌ی سایبری هند، تارنماهای سازمان موشکی هند، بنیاد ملی علوم هند، دفتر چندین حزب و ... مورد حمله‌ی هکرهای پاکستانی قرار گرفتند.

 

- در سپتامبر 2010م.، تأسیسات اتمی کشورمان توسط ویروس استاکس نت مورد هجوم قرار گرفت. این ویروس یکی از پیشرفته‌ترین ویروس‌های رایانه‌ای بود و برگ جدیدی را در مبارزه‌های سایبری گشود.

 

- در سال 2010م. دوباره دولت انگلیس اعلام کرد که در هر ماه، هدف بیش از 1000 حمله‌ی سایبری قرار می‌گیرد.

 

- در ژوئیه‌ی 2011م. تارنمای شرکت ارتباطاتی (SK) کره جنوبی هک شد و اطلاعات شماره تلفن، پست‌های الکترونیک و آدرس منزل 35 میلیون نفر دزدیده شد.

 

- در اکتبر 2011م.، دولت آمریکا پذیرفت که کنترل هواپیمای جاسوسی خود را در یک حمله‌ی سایبری از سوی ایران از دست داده است.

 

- در سال 2012م. بیان شد که هند اطلاعات کمیسیون دوجانبه‌ی اقتصادی بین چین و آمریکا را هک کرده است. گویا اطلاعات هک شده شامل تبادلات پست‌های الکترونیک بین اعضای کمیسیون دوجانبه بوده است.

 

مهم‌ترین مسئله در این بین، این است که حملات سایبری برای مهاجم ارزان تمام شده ولی دفاع در برابر این حملات بسیار گران تمام می‌شود.

 

تلاش‌ها برای پیشگیری

 

شاید اولین سازمان بین‌المللی سازمان همکاری‌های شانگ‌های باشد که جنگ مجازی را به عنوان عامل مخرب برای اخلاق، معنویت و فرهنگ از سوی مهاجمان تعریف کرده است. در سپتامبر 2011م. کشورهای عضو پیشنهاد تدوین شاخص‌های بین‌المللی برای یک سند جامع امنیت اطلاعاتی را به دبیر کل سازمان ملل ارائه دادند. این طرح از سوی کشورهای غربی حمایت نگردید. رویکرد کشورهای غربی بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی متمرکز بود.

 

در حال حاضر پروژه‌ای توسط دکتر (Alexander Merezhko) استاد حقوق بین‌الملل در حال تدوین برای ارائه به سازمان ملل است. طبق این سند جنگ مجازی به معنای استفاده از اینترنت و فناوری‌های وابسته به آن توسط یک دولت، برضد منافع اقتصادی، سیاسی، فناوری و اطلاعاتی یک حاکمیت دیگر است. وی بیان می‌دارد که اینترنت میراث مشترک بشری است و باید از جنبه‌های نظامی مصون بماند.

 

جنگ در فضای مجازی تا حد زیادی به ضعف سیستم دفاعی مورد حمله قرار گرفته بستگی دارد. این جنگ ابهام‌هایی همچنین در مورد شخص حمله کننده دارد که به واقع چه کسی حمله را آغاز می‌کند. همان‌گونه که شبکه‌های رایانه‌ای به عنوان مهم‌ترین عامل برای قدرت اقتصادی و حتی نظامی کشورها تبدیل شده‌اند، همچنین آن‌ها به مأمنی برای تهدیدهای بالقوه نیز تبدیل شده‌اند. از طرفی فضای مجازی می‌تواند به عنوان یک کمک برای حملات نظامی فیزیکی در نظر گرفته شود.

 

مشکل بزرگ این است که شبکه‌ها به هم متصل هستند. اگر یک رایانه‌ی خانگی هم در یک کشور سیستم دفاعی ضعیفی داشته باشد، ممکن است از راه این رایانه بتوان به سایر رایانه‌های آن کشور هم دسترسی پیدا کرد. امروزه میزان استفاده از رایانه‌های شخصی با سرعت زیادی در حال پیشرفت است. در جنگ واقعی همه چیز قابل پیش‌بینی است. میزان خسارتی که یک بمب می‌تواند وارد کند و خسارت‌های احتمالی مالی و جانی، اما در جنگ مجازی هیچ خسارتی قابل پیش‌بینی نیست.(*)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] -European Network and Information Security Agency

 

[2] -flame

 

[3] -Sabotage

 

منابع:

 

1. Russia Toda, 26 Jan. 2012, "US Launched Cyber Attacks on Other Nations," https://rt.com/usa/news/us-attacks-cyber-war-615/

 

2. Pentagon Bill To Fix Cyber Attacks: $100M. CBS News. Retrieved on 2011-11-08.

 

3. Gorman, Siobhan. (2010-06-04) WSJ: U.S. Backs Talks on Cyber Warfare. Online.wsj.com. Retrieved on 2011-11-08.

 

4. a b Clarke, Richard A. Cyber War, HarperCollins (2010)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:27 ] [ محمدسلطانی ]

عوامل براندازي در جنگ نرم كدام اند؟

تاريخ  :  1391/08/15

اثري از  :  علي خضريان؛ كارشناس مسائل سياسي

 در كنار بروز تحولات ارزشي، به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي با استفاده از ساختار حاكم، وجود بستر و ساختار طبيعي فرآيند تغيير و گردش قدرت همچون انتخابات از جمله عوامل عمده ي براندازي در جنگ نرم هستند.

 

 

جنگ نرم به دنبال ايجاد تغييرات در درون جامعه ي هدف است و مهم ترين اتفاق در اين راستا به عنوان پايه ي اين تغيير، تحولات ارزشي در يك جامعه مي باشد.

 

 هر جامعه اي با سيستمي ارزشي و يا به تعبيري ديگر با نظامي از ارزش ها روبه روست كه در آن، ارزش ها در عرض همديگر نيستند و بعضي ارزش ها در سلسله مراتب ارزشي جامعه در جايگاهي بالاتر قرار دارند و بعضي ارزش ها نسبت به آن ها ارزش هاي ضعيف تري به حساب مي آيند.

 

 بنابراين ساختارهاي اجتماعي ترجمه ي آن ارزش هاي بنيادي هستند و تعريف ارزش هاي نوع دوم در سايه ي ارز ش هاي مادر به وجود مي آيند و بايد اين نكته را متذكر شد كه اگر بخواهد در جامعه اي تحولات ارزشي صورت بپذيرد، مي بايست سلسله مراتب و نظام ارزشي آن جامعه تغيير كند و ارزش مادر در آن جامعه جابه جا شود و دقيقاً در چنين وضعيتي است كه تحولات ارزشي حاصل خواهد شد.

 

 حال اگر براندازي و يا تغيير ساختارهايي كه بخواهد صورت بگيرد و انجام شود، از جنس براندازي هاي نرم يا بدون خشونتِ با استفاده از ساختار باشد، قطع يقين در كنار بروز تحولات ارزشي، متغيرها و عناصر ديگري نيز مي بايست براي ايجاد چنين تغييراتي حاصل گردد.

 

 دومين عنصري كه پس از وقوع تحولات ارزشي در جامعه زمينه ي براندازي نرم را فراهم مي كند به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي است كه در مجموع، زمينه ي براندازي هاي نرم را با استفاده از ساختار حاكم فراهم مي كند.

 

 سؤال اساسي اينجاست كه جريان تجديدنظرطلب چه جرياني است؟ خيلي واضح است كه اين جريان از يك طرف با اپوزيسيون و از طرفي ديگر، با جريان اصلاحات و يا اصلاح طلب هر 3 در مفهوم تغيير مشترك اند، چرا كه هر 3 به دنبال ايجاد تغيير هستند، اما تفاوت جريان تجديدنظر با جريان اپوزيسيون و يا اصلاح طلب در چيست؟ پاسخ به اين سؤال، ضمن آنكه توانايي شناخت بهتر تجزيه طلبان را براي مقابله با براندازي نرم فراهم خواهد كرد، باعث خواهد شد تا برخي افراد، گروه ها و جريان هايي كه رويكردشان ايجاد تغيير مي باشد و نه براندازي قابليت شناسايي بهتري پيدا كنند.

 

 يكي از تفاوت هاي اساسي در جريان تجديدنظرطلب و اصلاح طلب در اين است كه تجديدنظرطلب ها به دنبال تغييرات بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند، اما اصلاح طلبان مي گويند ما آرمان ها را قبول داريم، دنبال تغيير در روش ها، سياست ها، فرآيند ها و آدم ها هستيم؛ اما دقيقاً تجديد نظرطلب ها در همين نقطه با جريان اپوزيسيون اشتراكاتي دارند، به اين معنا كه هر دو به دنبال تغييرات ساختاري بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند.

 

 حال سؤالي كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه پس چه تفاوتي ميان دو جريان اپوزيسيون و تجديدنظرطلب وجود دارد؟ پاسخ اين است كه جريان اپوزيسيون، شناسنامه دار و شناخته شده است و از ابتدا، مرزهايش را با مناسبات و ساختارهاي نظام سياسي حاكم، شفاف و روشن كرده است و دقيقاً به همين دليل است كه امكان ورود به ساختار براي تغيير درون آن را ندارد؛ اما جريان تجديدنظرطلب، كه ماهيتاً به دنبال تغيير ساختار است، شناخته شده و يا به معناي اپوزيسيون، شناسنامه دار نيست. به همين دليل، امكان ورود به عرصه ي قدرت و تغيير قدرت از درون ساختار قدرت برايش كاملاً فراهم است.

 

 اين نكته باعث مي گردد كه جريان تجديدنظرطلب، با نفوذ به داخل ساختار و با گرفتن ژست هاي اصلاح طلبانه و با دادن شعارهاي اصلاح طلبي، كه ماهيتي اپوزيسيوني دارد، زمينه ساز براندازي نرم شود.

 

 بنابراين پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 عنصر سومي كه براي براندازي نرم مورد نياز مي باشد، وجود بسترهاي طبيعي است؛ چرا كه اگر گروه و يا جرياني به دنبال تغيير در ساختارهاي حاكم باشد، به بسترهاي طبيعي همچون آزادي، با اشكال مختلفش (آزادي مطبوعاتي، آزادي بيان، آزادي رسانه اي) و فرآيند تغيير قدرت، يعني انتخابات، نيازمند است. اين مهم حكايت از آن دارد كه براندازي هاي بدون خشونت با استفاده از ساختار در جوامعي انجام مي شود كه از حداقل آزادي ها برخوردارند و فرآيند گردش قدرت در آن ها به صورت انتخابات وجود دارد و از همين روست كه نظام جمهوري اسلامي استعداد اين نوع براندازي ها را دارا مي باشد، چرا كه فرآيند گردش قدرت در آن وجود دارد و دشمن به دنبال تحقق تغييرات اساسي در نظام ارزش ها از يك سو و به قدرت رساندن جريان تجديدنظرطلب در ظاهر اصلاح طلبان از سوي ديگر مي باشد.

 

 حال بايد ديد نمونه ي كلاسيك تئوري مذكور كجاست؟ و اين مفهوم سازي در كدام نمونه ي كلاسيك وجود دارد؟

 

 پاسخ اين است كه نمونه ي آن نظام سياسي شوروي سابق است. كشور شوروي، با همه ي مشكلاتش، تا سال 1985 ميلادي به عنوان يكي از قطب هاي اصلي جهان حضور داشت؛ مشكلاتي كه بعد از سال 1985 نيز همچون گذشته با آن درگير بوده است، اما در اين سال تغييراتي در اين جامعه رخ مي دهد كه منجر به رخدادهاي خاصي مي گردد و آن اينكه «ميخائيل گورباچف» به عنوان رأس هيئت رئيسه ي حزب كمونيست و سپس رهبر اتحاديه ي جماهير شوروي انتخاب مي گردد.

 

 پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 «پروستاريكا» شعار اصلاحات در شوروي است، اما با گذشت زمان مشخص مي گردد كه در ماهيت «گورباچف» تمايل و يا اعتقاد چنداني به ماركسيست وجود ندارد. اين مسئله آنجايي رخ مي نمايد كه وي سال هاي بعد به وضوح مواضع خود را روشن مي سازد و مي گويد كه ما (گورباچف) و آمريكايي ها در يك چيز مشترك بوديم، هر دوي ما از كمونيسم متنفر بوديم!

 

 در همين زمان، وقتي شوروي درهاي جامعه را به سمت اروپا و آمريكا و در يك كلام دنياي غرب باز مي كند، در واقع آن واگرايي از ارزش هاي كمونيستي و هم گرايي نسبت به ارزش هاي ليبراليستي در جامعه صورت مي گيرد، چرا كه سران اين كشور پيش از اين گفته بودند كه بهترين ارزش و مناسبات ارزشي در شوروي كمونيستي است. وقتي درها باز مي شود و اجتماع، به دليل عدم شناخت دقيق از واقعيت هاي موجود در اروپاي غربي و آمريكا، صرفاً رفاه و پيشرفت هاي اقتصادي را مي بيند و جامعه مقهور آن ارزش هاي رقيب مي شود و نسبت به ارزش هاي خودش دچار واگرايي و نسبت به ارزش هاي رقيب دچار هم گرايي مي شود.

 

 از اين رخداد يك عطش و تشنگي براي غربي شدن در جامعه ي روسيه و شوروي سابق حاصل مي شود و زماني كه هر 3 عنصر در شوروي سابق به وجود مي آيد، يك امپراتوري، بدون حتي شليك يك گلوله، دچار فروپاشي مي شود. اما نكته ي جالب اينجاست كه پس از گذشت بيش از 2 دهه از سقوط شوروي، مشكلات اين جامعه، كه از جنس مشكلات سال 1985 است، همچنان پابرجاست و آن چيزي كه ديگر اثري از آن نيست حضور كشوري ابرقدرت در صحنه ي جغرافياي سياسي به نام «شوروي» است كه صحنه ي بين الملل را به نفع رقيب آمريكايي اش ترك كرده است.(*)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:38 ] [ محمدسلطانی ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
درباره وبلاگ

سلام به توبچه بسیجه تندوتیز من امیدوارم که شمانهایت استفاده راازاین وبلاگ ببرید لطفانظریادتون نره
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 2546
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پایگاه مقاومت بسیج سایبری

بچه بسیجی تندوتیز

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 2546
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1